روزنامه گل- رسول بهروش
اخیرا ویدیوی بامزهای منتشر شده از عادل فردوسیپور و دوستانش که به مناسبت بیستمن سالگرد تاسیس نود در یکی از رستورانهای تهران دور هم جمع شدهاند و در ضیافتی مشترک، خاطرات برنامهای را مرور میکنند که حالا دیگر نیست؛ برنامهای که تعطیلی شگفتانگیزش به نماد تکصدایی، خودمحوری و کجسلیقگی مدیران فعلی صداوسیما تبدیل شده است، اما ظاهرا حتی حجم خارقالعاده انتقادات هم باعث تغییر سیاست آنها نمیشود. اخیرا معاون استانهای صداوسیما در همایشی اعلام کرده فضای مجازی باعث کاهش مخاطبان رادیو و تلویزیون شده است؛ اما کاش او و همکارانش بدانند دشمن یا رقیب، لزوما بیرون از خانه نیست و تمام این روند نزولی را نمیتوان پای شبکههای اجتماعی نوشت. وجه «بامزه» ویدیوی همنشینی عادل و رفقا هم بیشتر به خاطر آوازخوانی هنرمند مسنی است که در قطعه شعر مشهور «نازنین مریم» اسم فردوسیپور را به جای مردم مینشاند و باعث ریسه رفتن عادل از خنده میشود؛ خندههایی که جای همانها هم ماههاست در شبکه سه خالی مانده و پر نمیشود.
مراد این مطلب اما چیز دیگری است. انتقادها از تلویزیون وجود داشته و همچنان هم ادامه خواهد یافت؛ اگرچه قصه ما و سیما همان داستان «گوش اگر گوش من و ناله اگر ناله توست» و بعید است اعتراضهای مردمی در نهایت به جایی برسد. در عین حال اما به نظر میرسد انزوای خودخواسته عادل فردوسیپور و محدود شدنش در چنین ضیافتهایی هم دیگر کافی باشد. در حقیقت حق هواداران او و هنرش بیش از آن است که فقط گاه گاهی شاهد کلیپهای همنشینی عادل با رفقای نودیاش باشند و چلوکباب خوردن آنها را تماشا کنند. این نشست و برخاستها اگر لطفی داشته و اگر قرار بوده پیامی برای کسی داشته باشد، کارش را کرده و کمکم دیگر به کلیشهای تکراری و غیرجذاب تبدیل خواهد شد. شاید حالا وقتش شده باشد که عادل دستی روی زانو بگذارد و مثل بیست سال پیش که به عنوان یک جوان پرانرژی استارت برنامه نود را زد، طرحی نو در اندازد. بله؛ میدانیم که کار سختی است و زهر جفاکاری تلویزیون هر لحظه زیر کام عادل زبانه میکشد، اما این هم نشد کار که او و رفقایش مدام دور هم جمع شوند، فوتبال بازی کنند و کباب بخورند. آیا سقف فردوسیپور واقعا همین است؟ آیا حق با آن دسته از منتقدان بدبین عادل بود که همیشه میگفتند درخشش او مرهون انحصار صداوسیماست و بدون این سازمان چیزی از پادشاه دوشنبهشبها باقی نمیماند؟ نخواه که آنها امروز بادی به غبغب بیندازند و بر طبل صحت تئوریشان بکوبند.
شاید بهتر باشد فردوسیپور تصور کند چیزی به اسم سازمان صداوسیما به طور کامل تعطیل شده و او برای ادامه حیات حرفهایاش باید ظرف دیگری پیدا کند. با شرايط مديريتي فعلي سازمان، حتي اگر پيشنهاد همكاري دوباره به عادل داده شود واضح است كه احتمال كارشكني عليه او بسيار بالا خواهد بود. همين امروز زمزمههايي در مورد بازگشت فردوسيپور به تلويزيون و گزارش مسابقات فوتبال توسط او منتشر شده، اما اگر اين مساله درست باشد و مديران سيما صرفا گزارش بازيهاي پرت و غيرمهم را به عادل بدهند، آيا شأن او زير سوال نخواهد رفت؟ پس شايد چاره كار چيز ديگري باشد. عادل از جنس رسانه است و محبوبيت لازم براي ريسك كردن را هم دارد. او بايد مسيري تازه براي ارايه تواناييهايش پيدا كند؛ مسيري كه ميتواند بر بال فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي گسترده و قدرتمند امروز سوار باشد. ژست قرباني مظلوم و بيگناه هم فقط مدت كوتاهي جواب ميدهد، از آنجا به بعد آدمها بايد قدرت و مهارتشان را به رخ بكشند. روزي كجسليقگي مديران صداوسيما باعث شد رضا عطاران به خاطر توليد سريال پرحاشيه «بزنگاه» از سازمان طرد شود. حالا كاري نداريم به اينكه بعد از كوچ اجباري آقا رضا همين سريال دهها بار ديگر از تلويزيون بازپخش شد، اما نكته اينجاست كه عطاران بيرون از تلويزيون چنان طوفاني به پا كرد كه مديران جامجم ناچار شدند براي بازگرداندنش به تكاپو بيفتند. گويا همين هفته پيش گفتگوهايي در اين مورد صورت گرفته و البته اين بار خود عطاران قبول نكرده به تلويزيون برگردد. قطعا كار عادل براي اثبات خودش سختتر است، اما وقتي ميليونها نفر به استعداد و توانايي او ايمان دارند، دليلي براي موفق نشدن وجود ندارد. ديگر چلوكباب خوردن و گل زيرطاقي زدن و روزه سكوت گرفتن بس است؛ وقت كار رسيده؛ جايي كه عادل بايد نشان بدهد بيشتر تلويزيون او را از دست داده، نه اينكه او تلويزيون را از دست داده باشد.